زندگینامه و خاطرهای از شهید محمد
زندگینامه و خاطرهای از شهید محمد
شهید محمد جنامی در تاریخ 20 اسفند 1345 در خانوادهای مذهبی و سادهزیست در کوی شهید جهانآرا چشم به جهان گشود. او دومین فرزند خانواده بود و از همان کودکی، آرامش و وقار خاصی در چهرهاش نمایان بود. محمد کودکی باهوش، آرام و با اخلاق بود و به دلیل رفتار مهربانانه و متین خود، جایگاه ویژهای در میان خانواده و دوستان داشت.
با گذر ایام و پشت سر گذاشتن دوران نوجوانی، محمد همچون بسیاری از جوانان همنسل خود، در فضای معنوی انقلاب اسلامی و پس از آن جنگ تحمیلی رشد یافت. روحیه شجاعت و ایمان در وجود او موج میزد و همیشه از ارزشهای اسلامی و دفاع از میهن سخن میگفت.
هنگامی که به خدمت سربازی اعزام شد، روحیهای استوار و آرام داشت. او در یکی از مرخصیها به شهر و خانوادهاش بازگشت و با تمامی اقوام، آشنایان و دوستان دیدار کرد. در همان روزها بارها از شهادت سخن به میان آورد. اطرافیان که سخنان او را میشنیدند، گاهی شگفتزده میشدند؛ چرا که محمد با صلابت و یقین خاصی میگفت:
«وقتی دوباره به پادگان بروم، دیگر بازگشتی در کار نیست.»
این جمله برای خانواده و نزدیکان باورکردنی نبود. برخی به او گفتند: «تو هنوز به خط مقدم اعزام نشدهای، این چه حرفی است که میزنی؟» اما محمد با لبخندی آرام پاسخ میداد و گویی به آیندهاش یقین داشت. همین موضوع سبب شد خانواده و آشنایانش بیش از پیش به ایمان و اخلاص او افتخار کنند؛ زیرا او هیچ هراسی از جنگ و شهادت نداشت و آن را افتخاری بزرگ میدانست.
پس از پایان مرخصی، محمد دوباره به مرکز آموزشی بازگشت و از آنجا برای ادامه خدمت به پادگان شهید حبیبالهی منتقل شد. چندین ماه در این پادگان مشغول خدمت بود. دوستان و همرزمانش از اخلاق نیکوی او یاد میکنند؛ جوانی سادهدل، خوشرفتار، اهل عبادت و با روحیهای سرشار از معنویت.
صبح یکی از روزها، سربازان برای نماز صبح آماده میشدند و در حال وضو گرفتن در حیاط پادگان بودند که ناگهان دشمن بعثی حمله هوایی سنگینی را آغاز کرد. صدای انفجارها فضای پادگان را پر کرد و لحظات تلخ و پراضطرابی رقم خورد.
در این بمباران، تعداد زیادی از جوانان و سربازان مؤمن پادگان به شهادت رسیدند. محمد نیز در میان آنان بود. ترکشهای ناشی از بمباران به سینه و دستانش اصابت کرد و او را به شدت مجروح ساخت. در همان حال که یارانش به دورش حلقه زده بودند، محمد با آرامشی آسمانی آخرین سخنان خود را بر زبان آورد:
«سلام مرا به خانوادهام برسانید و به آنها بگویید که من به آرزوی خود رسیدم.»
این جملات آخرین پیام عاشقانه او به خانواده و وطنش بود. اندکی بعد، در همان پادگان، روح پاکش به آسمان پر کشید و در تاریخ 3 مهر 1366 به کاروان شهیدان پیوست.
شهادت محمد نه تنها برای خانوادهاش، بلکه برای تمام دوستان و آشنایان او افتخاری جاودانه شد. یاد و خاطره او در دلها زنده است و داستان زندگی و شهادتش همچون چراغی فروزان مسیر ایثار و فداکاری را برای نسلهای بعد روشن میسازد.
عموی بزرگوارم روحتان شاد.
شادی روح شهدا صلوات🥀
#محبان_اهل_بیت_ع
#به_قلم_خودم
#محمد_جنامی
✍ 🏻سمیه جنامی